ستاره می شوی میان این همه شمع های بدلی......!
بسم الله
دستمالی به دست گرفت
تا گردی که روی لبخندت نشسته را پاک کند ...
مگر غبار می گیرد لبخندی که بهشت آن را می خرد ... ؟!
به بهانه ی گرد
مادر آمد
تا با پسرش کمی درد و دل کند ...
خلوت کند
به یاد آن روز ها
بگوید
و
بخندد
از لبخند ِعلی ...
اما لبخند روی لبانش محو شد ...
هنگامی که دید
آن چیزی که علی برایش شاهرگ خویش را فدا کرد ؛ در حال فراموشی است ...
انگار فقط چند روزی سوژه ی بعضی ها برای اخبار ِ داغشان بود ...
دل ِ مادر شکست ...
ـــــــــــــــــــ
پ.ن1 : ادامه دهنده راه شهدا باشیم تا نامشون ...
پ.ن2 : ...
دلنوشت (استفاده با ذکر منبع)
( ادامه : مراجعه به ادامه مطلب )
وای بر اوبــاشی که میزنند!
وای بر بیمــــارستانی که نمی پذیرد!
وای بر قاضـــی که حکمش به درد دنیایش هم نمیخورد، آخــرت پیش کش!
وای بر مسئولینــی که فراموش می کنند!
اما
آفرینـــــــ بر تو که ستاره می شوی میان این همه شمع های بدلی......!
من به عشق لبخــند حضــرت آقــا رفتم و این کار را کردم" ...
ـــــــ
ما که ترسیدیم از تمســــخر، از طرد شدن ...
دیدیم و ســـکوت کردیم که مبادا . . .!
خوشا به حالت
علی آقا دل ، تنگ است ..... برای پریدن ( کلاس معرفت با اندکی تغییر )
کلمات کلیدی :